وجود آدم همیشه برای هر آغازی پر است از احساسات ضد و نقیض. مثل ترس،استرس،آشفتگی و در عین حال اشتیاق و هیجان و امروز آغاز چهل سالگی برای من پر بود از همین احساسات گنگ
چهل سالگی برای هرکسی معنی جداگانه ای داره،برای یکی دورهی کمال و پختگی و برای دیگری افتادن در سراشیبی عمر.
با این وجود معنی عام چهل سالگی یعنی اتمام دورهی پر شور و شر جوانی و پایان خیلی از فرصت های طلایی.
میگن سن عدده،دل باید جوون باشه و برای هر کاری ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازهست.
بله درسته ولی اینها همگی مفهوم خوش بینی و امید به زندگی و آینده ست. آدم هر چقدر هم دلش جوون باشه و موج مثبت داشته باشه،حالت چشم ها و چهره اش به بیست سالگی برنمیگرده و اینها همه حسرته. نه برای از دست رفتن حالت چشم و قیافه که برای از دست رفتن توان و وقت و حوصله ای که زوالش،مثل چهره، توی چشم نیست
نه ناامیدم و نه ناشکر. سعی کردم با روی خوش به استقبال چهل سالگی بروم اما سالهایی که از عمرم گذشته دیگه گذشته و برنمیگرده هرچند که پر بوده از پستی و بلندی هایی که بعضیهاش واقعا کمرشکن بود ولی با این حال گذشتشون باعث حسرته. چون خیلی از وقت هاش بی استفاده طی شد و رفت.
پی نوشت: کپشن مربوط به پست اینستا در روز تولدم